به نظر می رسد پس از انقلاب صنعتی و با فروپاشی جوامع کشاورزی، تمایل به فرزند آوری در جوامع توسعه یافته، کاهش یافته است. در جوامع غیر متمدن تر، یا به عبارتی جوامع توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته، شاید نرخ زاد و ولد کماکان بالا باشد اما بی شک با پیشرفت و توسعه اقتصادی، همچنان که ساختار جوامع، در اثر اقتصاد جدید دستخوش تغییر خواهد شد، شیوه های زندگی و فرزند پروری نیز تغییر خواهد یافت.
برای بررسی این فرضیه باید نگاهی به گذشته انسان بیندازیم. در جوامع روستایی یا کشاورزی/دامداری، به دنیا آمدن هر فرزند مترادف بود با افزایش نیروی کار. هر کودک به محض استقلال حتی در سنین 4 و یا 5 سالگی شروع به ارائه خدمت به خانواده می کرد. پسرکان در امور کشاورزی و دامداری و دخترکان بهخصوص در جوامع روستایی ایران به کارهایی چون ریسندگی و قالی بافی و … مشغول می شدند. حتی پیش از رسیدن به این سن نیز پرورش کودکان بسیار راحت تر از زندگی های آپارتمانی حال حاضر بود. اغلب کودکان در فضای باز، در محیط روستا، رودخانه و جنگل و به صورت گروهی با دیگر کودکان بازی می کردند و زحمت چندانی برای خانواده نداشتند.
این وضعیت را مقایسه کنید با یک خانواده آپارتمان نشین. کودکانی که در چهارچوب یک آپارتمان حداکثر 100 متری محبوس شده اند و کوچکترین آزادی ای برای تخلیه انرژی های کودکانه چون دویدن، خندیدن با صدای بلند، و تجربه چیزهای جدید را ندارند. زیرا که تمام اینها منجر به اذیت و آزار همسایگان خواهد شد.
در عصر حاضر، خانواده موظف است حداقل تا پایان تحصیلات دانشگاه فرزندان خود را حمایت مالی کند. کودکان نباید و نمی توانند فعالیت اقتصادی داشته و به درآمد خانواده کمک نمایند، از این رو پدر و مادر با اضافه شدن هر فرزند باید بیشتر و سختتر کار کنند تا بتوانند هزینه های افزوده شده را پرداخت کنند.
نگاهی به جامعه ایران بیندازیم. پس از اصلاحات ارضی، از سال 1342 تا 1357 مهاجرت از روستا ها به شهر به شکل بی سابقه ای گسترش یافت. خانواده هایی با پیشینه کشاورزی و دیدگاهی طبق آنچه شرح داده شد، پس از مهاجرت به شهرها و توسعه حاشیه نشینی، تولید مثل را به مانند آنچه آموخته بودند به انجام رسانده و فرزندان زیادی به دنیا می آوردند. پدر و مادر بر مبنای خاطرات و آموخته های خود عمل نمودند، غافل از این که شرایط این دنیای جدید با جهانی که می شناختند متفاوت است.
حال به فرزندان بپردازیم. کودکانی که در فقر و به دور از آموزش و نیازمندی های مدرنیته در حال رشد هستند؛ در حالی که خانواده طبق سنت خود از آنها انتظار نان آوری و کمک به مخارج خانواده را دارد. این کودکان به اجبار فقر و خانواده به سمت کارهای غیرقانونی و خلاف کشیده خواهند شد.
در ذهن خود کودکی اینها را با والدین شان که در طبیعت روستاها رشد کرده اند مقایسه کنید تا بتوانید درک کنید که چرا این کودکان در بزرگسالی تا این حد با والدین شان متفاوت هستند. در حالی که پدر و مادر درکی از این تفاوت اندیشه و علل آن ندارند.
از طرفی جامعه هم برای ارتقا سطح زندگی حواشی و زاغه ها تحت فشار است. جامعه خانواده ها را موظف می کند تا آموزش همگانی را برای فرزندان خود فراهم کنند. آنها باید علاوه بر باید خوراک و پوشاک، آموزش و بهداشت را نیز برای فرزندانشان را تامین کنند، درحالی که خلاف آموخته هایشان فرزندان نمی توانند نقشی در بهبود وضعیت مالی خانواده داشته باشند.
کودکی که در چنین محیطی پرورش یافته، به احتمال زیاد فرزندان کمتری نسبت به پدر و مادر خود خواهد داشت. زیرا که به تجربه آموخته است که زندگی در جوامع مدرن با جوامع روستایی و سنتی متفاوت است و پدر و مادر صرفا مسئول به دنیا آوردن کودک نیستند و باید بتوانند حداقل شرایط زیستن در جامعه مدرن را برای کودک فراهم کنند. چرا که در جامعه مدرن دیگر کودک کمک خرج خانواده نیست و استفاده از کودکان برای کار به درستی جرم انگاری شده است.
هنوز تضادهای موجود بین سنت و انتظارات مدرنیته از انسان به درستی حل و فصل نشده اند. در اقتصاد کنونی جهان، پدر و مادر هر دو باید کار کنند تا بتوانند از پس هزینه های خود و خانواده بر بیایند؛ در حالی که فرزند آوری و پروری یک شغل تمام وقت است و مادر چگونه می تواند هم کودکی سالم را به دنیا آورده و پرورش دهد و هم به تمامی به شغل خود بپردازد؟
و آیا این شرایط آنها را به این اندیشه نخواهد انداخت که هزینه بیشتر برای خود ایجاد نکنند؟ آنچه باید بیشتر به آن توجه شود، هزینه ای است که به دنیا آوردن و پروردن فرزند برای یک انسان مدرن به همراه دارد و مقایسه آن با جهان پیشا صنعتی است.
اقتصاد بازار برای تداوم و پیشرفت، نیاز به نیروی کار و البته مصرف کننده دارد و به همین دلیل جوامع مدرن نگران کاهش نرخ رشد زاد و ولد هستند. آیا راه درست، افزایش بی رویه جمعیت انسانی در شرایطی است که سیاره دیگر توان پذیرش بیش از این را ندارد؟ یا راه دیگری می توان یافت؟ آیا نباید اقتصاد جدیدی ساخت نه بر مبنای مصرف گرایی و کسب سود و نابودی سیاره ؟ آیا راهی غیر از کمونیسم و امپریالیسم وجود ندارد؟
باید باشد. همیشه راهی هست.
زمین تعادل خود را باز خواهد یافت، چه در این راه او را حمایت کنیم و چه اینکار را نکنیم. زمین خویش را از دست انسان نجات خواهد داد کما اینکه پیش از این نیز بارها اینکار را کرده است. باید به فکر نجات خود باشیم و نجات ما در نجات زمین است. و راه نجات در تغییر سیستم اقتصادی و پرهیز از زیاده خواهی و انباشت ثروت است.